پروتکل شماره 13و14و15


::::antidevill::::

14

- هنگامى كه حكومت شاهنشاهى ما آغاز شد، همه اديان بايد از بين بروند، به جز دين ما كه همانا اعتقاد به خداى يگانه است. بى‏شك سرنوشت قوم ما به عنوان قومى برگزيده با وجود خدا گره خورده، و هم اوست كه تقدير كار جهانيان را با سرنوشت ما پيوند داده است. لذا ريشه هرگونه عقيده‏ اى بايد از بيخ و بن كنده شود. حتى اگر اين كار به انكار وجود خدا كه ما امروزه شاهد آنيم، بيانجامد. اين كار، نه تنها در دوره انتقال حكومت مفيد است. بلكه به سود جوانانى است كه در آينده به تبليغات مذهبى دين موسى گوش فرا مى‏دهند. دينى كه احكامى ثابت و پيشرفته دارد و تمام افراد جهان را به اطاعت ما وامى‏دارد.

البته در تبليغاتمان روى مبانى تربيتى و جنبه ‏هاى اسرارآميز و اعجازانگيز اين دين تأكيد فراوان مى‏ورزيم و درموقع لزوم، مقالاتى منتشر مى‏كنيم و ميان نحوه حكومت ربانى خود و حكومتهاى گذشته مقايسه ‏هايى به عمل مى‏آوريم و اشتباهات حكومتهاى غيريهودى را به گونه ‏اى بسيار روشن، بازگو مى‏كنيم و نيز حركات ددمنشانه عده ‏اى حكامِ ماجراجو كه انسانها را شكنجه و انسانيت را لگدمال كرده ‏اند، يادآور مى‏شويم و نفرت آدميان را برمى‏انگيزيم. به نحوى كه مردم آسايش دوران بردگى را برآسايش دوران پس از بردگى ترجيح دهند.

تحولات بى‏فايده حكومتهاى غيريهودى كه با وساطت ما انجام مى‏گيرد، اعتبار حكومتهايشان را تنزل مى‏دهد و مردم از اوضاع نابسامان حكومتهايشان آنچنان خسته مى‏شوند كه راضى مى‏گردند هر نوع خفت و ذلتى را در دوران حكومت ما تحمل كنند و هرگز جرأت رهايى از زير سلطه ما و تحمل رنجهايى چون رنجهاى گذشته، به خود راه ندهند.

- ما در عين حال اشتباهات تاريخى حكمروايان غيريهودى را كه در اثر بى‏اطلاعى و فهم نادرست آنها از مسايل رخ داده است، مورد تأكيد قرار مى‏دهيم و شكنجه ‏هايى كه انسانها از دست اين گونه حكمروايان ديده‏ اند يادآور مى‏شويم. روش و اصول كار ما بر اين حقيقت مبتنى است كه، آنچه ما عرضه و تفسير مى‏كنيم عالى و خالى از عيب است ولى آنچه در گذشته وجود داشته بايد مرده و متلاشى شده تلقى گردد.

- فيلسوفان ما نارسايى‏هاى عقايد و مذاهب را مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهند. اما كسى نبايد اعتقادات واقعى مذهب ما را مورد بررسى قرار دهد. زيرا هيچكس جز خودمان نبايد از كار دينمان سردربياورد. وانگهى، افراد قوم خودمان هم حق برملا كردن اسرار دين را نخواهند داشت.

- دراثناى سده‏ هاى معروف به سده ‏هاى روشنايى و پيشرفت ما ادبياتى پست، كثيف و تهوع ‏آور رواج داديم و تا مدتى پس از به قدرت رسيدنمان اجازه مى‏دهيم كه اين سبك ادبيات به حيات خود ادامه دهد. تا بتوانيم بدينوسيله در برابر برنامه ‏هاى خودمان نوعى آرامش و رخوت در مردم ايجاد كنيم. به علاوه افرادى آگاه و كارآزموده به رهبرى غيريهوديان منصوب مى‏كنيم و به ايراد سخنرانى و نشر مقالاتى ويژه مى‏پردازيم تا بدين وسيله بتوانيم روى ذهن غيريهوديها اثر گذاشته و آنان تنها آن دسته از معارف و معلوماتى را كسب كنند كه دلخواه ما است و ما قبلا" آنها را تدارك ديده ‏ايم.

15

 - هنگامى كه سرانجام به طور قطع، در اثر يك كودتاى يك روزه - كه در همه جا طى يك روز به وقوع مى‏پيوندد به مقام شاهى نائل آمديم، و نيز هنگامى كه بى‏اعتبارى همه حكومتها مورد قبول همگان واقع شد ( اين كار وقت زيادى لازم دارد شايد يك قرن طول بكشد كه اين اتفاق به وقوع بپيوندد)، ديگر اجازه نخواهيم داد كه توطئه ‏اى عليه ما صورت بگيرد. لذا هر كسى كه اسلحه به دست بگيرد و بخواهد عليه شاهنشاهى ما كه در شرف شكل گرفتن خواهد بود، قيام كند، او را با بى‏رحمى خواهيم كشت.

هر نوع موسسه ‏اى مانند « انجمنهاى مخفى» را نابود مى‏كنيم. البته آنهايى كه اينك وجود دارند، براى ما شناخته شده هستند و در خدمت‏مان مى‏باشند. ليكن بعداً فعاليت آنها را ممنوع اعلام كرده و اعضاى آنها را به قاره ‏هاى دور از اروپا تبعيد مى‏كنيم. به علاوه به وضع غيريهوديان فراماسون كه اطلاعات زيادى درباره اوضاع ما دارند، رسيدگى مى‏كنيم و عده ‏اى از آنها را ممكن است به دلايلى نگه بداريم ولى آنان را براى هميشه از تبعيد مى‏ترسانيم. به علاوه قانونى مى‏گذرانيم كه به موجب آن تمام اعضاى انجمنهاى مخفى، مشمول تبعيد از اروپا واقع شوند.

- تصميمات حكومت ما قطعى و لايتغير است.

- در جوامع غيريهودى كه ما در آنجا بى‏نظمى و نابسامانى ايجاد كرده‏ايم، تنها راه ممكن براى برقرارى نظم و اعمال حاكميت، همانا استفاده از روشهاى خشونت ‏آميز است و در اين زمينه هيچگونه ارفاقى نبايد به قربانيان نمود. زيرا آنها بايد فداى رفاه آينده بشوند و رسيدن به رفاه عمومى حتى اگر به قيمت قربانى شدن عده خيلى زيادى بشود، وظيفه اصلى هر دولتى به شمار مى‏رود. اصولا" اعمال قدرت، ثبات حكومت را تضمين مى‏كند و قدرت هم زمانى كسب مى‏شود كه بتوان زور گفت. تا سالهاى اخير سياست اعمال زور بر روسيه حاكم بود وحكومت مستبد اين كشور، تنها دشمن سرسخت ما به شمار مى‏رفت. ايتاليا نيز كه « سولا» بر آن حكومت مى‏كرد چنين وضعى را داشت. « سولا» ايتاليا را به خاك و خون كشيد و كسان فراوانى را تكه پاره كرد ولى چون قدرتى فرعون گونه داشت و از شهامت و قدرت فكرى بى‏مانندى برخوردار بود، مردم را هيپنوتيزم كرده بود، و كسى ياراى برابرى با وى را نداشت.

لژهاى فراماسونرى

- تا پيش از آغاز شاهنشاهى‏مان، روشى متناقض درباره مسايل سياسى در پيش مى‏گيريم. بدين معنى كه لژهاى فراماسونرى آزادى را در تمام كشورهاى جهان ايجاد مى‏كنيم و سپس آنها را گسترش مى‏دهيم و تمام آنهايى كه در زمينه فعاليتهاى اجتماعى مشهور باشند، به اين لژها جلب مى‏كنيم. زيرا در اين لژها مى‏توانيم عوامل اصلى جاسوسى و نيز، عواملى كه مى‏توانند روى ديگران اثر بگذارند، پيدا كنيم. آنگاه تمام لژها را تحت رهبرى يك اداره مركزى، كه اعضاى آن همه از حكماى قوممان هستند، و براى همه ناشناخته ‏اند، درمى‏آوريم. تمام لژها نمايندگانى در اداره مركزى خواهند داشت كه به وسيله اين نمايندگان دستورات و برنامه ‏هاى سرى به لژها اعلام مى‏شود. در اين لژها، بين عناصر انقلابى و ليبرال نوعى وصلت و ارتباط برقرار مى‏كنيم. تركيب اين لژها طورى خواهد بود كه از همه قشرهاى جامعه، افرادى در آن عضويت داشته باشند. البته فعاليتهاى سياسى و طرحهاى مخفى لژها را از همان آغاز تأسيس و گشايش لژ، زيرنظر مى‏گيريم. بايد اضافه كرد كه پليس‏هاى ملى و بين ‏المللى از جمله كسانى خواهند بود كه در اين لژها عضويت پيدا خواهند كرد. طبيعى است كه غيريهوديان از ماهيت واقعى كار لژها سردرنخواهند آورد به جز خود ما.

- افرادى كه با شور و شوق فراوان، عضويت انجمنهاى مخفى را مى‏پذيرند، كسانى هستند كه در زندگى دنبال هوى و هوس مى‏باشند و نيز افرادى سبك ‏مغزند كه هنگام اجراى طرحهايمان و نيز به راه انداختن ماشينى كه خود طراح آنيم، مشكلى برايمان ايجاد نخواهند كرد.

اگر در اين دنيا نابسامانى و اغتشاشاتى رخ داد، بدانيد كه اينگونه اغتشاشات را ما به وجود آورده‏ ايم، تا بتوانيم همكارى افراد را با هم از بين ببريم.

- غيريهوديان بدون كنجكاوى، عضويت لژها را مى‏پذيرند. عده‏اى از آنها به خاطر استفاده‏ هاى مالى و بعضى هم به خاطر رسيدن به موقعيت، شهرت و نيز مورد ستايش واقع شدن، به عضويت لژها در مى‏آيند، ما هم در برآوردن اينگونه خواستها بسيار بخشنده ‏ايم.

علت اينكه موجبات موفقيت آنان را فراهم مى‏آوريم، اين است كه غيريهوديان پس از كسب موفقيت دچار غرور و خودبينى شده و تلقين‏هاى ما را بدون مقاومت مى‏پذيرند. شما نمى‏دانيد كه تا چه حد مى‏توان حتى آگاهترين فرد از افراد غيريهودى را به سادگى در اثر ايجاد غرور ناشى از موفقيت، به تسليم واداشت. همانقدر كه ما براى موفقيت اهميت قائل نيستيم، غيريهوديان دو چندان به موفقيت اهميت مى‏دهند و حاضرند براى دست‏يابى به موفقيت، خود را فدا كنند. همين ويژگى و خصلت درونى غيريهوديان مشكل ما را حل كرده و به ما كمك مى‏كند تا آنان را در جهتى كه مى‏خواهيم سوق دهيم.

مثلا" آنها را وامى‏داريم كه به بحث و بررسى پيرامون محدوديتها و نارسايى‏هاى فلسفه « فردگرايى» بپردازند. اما آنان نمى‏فهمند كه اين كار نوعى سرگرمى به شمار مى‏رود و معرفى نارسايى‏هاى فلسفه فردگرايى خود، نقض و لگدمال كردن مهمترين قانون طبيعت است.

- حال كه ما موفق شده‏ايم آنها را به كارهاى احمقانه‏اى واداريم، آيا اين دليل كوته ‏فكرى آنها نيست؟ آيا اين نشان نمى‏دهد كه مغزو فكر ما از فكر غيريهوديان تكامل يافته ‏تر است؟ بدون شك همين امر موجب موفقيت ما خواهد شد.

- به راستى چقدر حكماى قوم‏مان در روزگاران گذشته آينده‏ نگر و دورانديش بوده ‏اند كه مى‏گفتند « براى رسيدن به هدفهاى مهم بايد از هر وسيله ‏اى استفاده نمود و قربانيان فراوانى را براى رسيدن به هدفها فدا كرد». اگر چه غيريهوديان قربانيان زيادى داده‏ اند، معذالك تعداد قربانيان قوم ما كه مليت ما را نجات بخشيده ‏اند نسبت به تعداد آنان بسيار اندك است.

- مرگ، براى همه يك امر اجتناب ‏ناپذير است. آنهايى كه مانع انجام برنامه ‏هاى ما مى‏شوند، بهتر است كه مرگشان را جلو بياندازيم و آنها را نابود كنيم. از جمله اين افراد فراماسونرهايى هستند كه عليه ما اعتراض مى‏كنند. طورى آنها را مى‏كشيم كه جز برادران همخون‏مان كسى متوجه نشود. حتى طورى آنها را ازبين مى‏بريم كه خود قربانيان هم نفهمند و به نظر آيد كه مرگ آنها ناشى از نوعى بيمارى بوده است. البته برادران خودمان حق افشاى اين راز را ندارند.

هنگامى كه ليبراليسم را در غيريهوديان تبليغ مى‏كنيم، بايد افراد قوم خودمان و نيز عواملمان، بدون چون و چرا تسليم شوند و اعتراضى از جانب آنها صورت نگيرد تا مجبور نشويم كه با آنها، چون غيريهوديها رفتار كنيم.

- نفوذ و دخالت شديد ما موجب گرديده كه قدرت اجرايى قوانين حقوقى غيريهوديان به كمترين ميزان، كاهش يابد. البته تعبير و تفسيرهاى ليبرال گونه ‏اى كه از قوانين به عمل مى‏آيد، به نوبه خود، موجب متلاشى شدن قدرت قوانين شده است. قضات، درباره مسايل اساسى همانگونه تصميم مى‏گيرند كه ما به آنها ديكته مى‏كنيم. به علاوه مديران غيريهودى موضوعات را آن طور كه ما جلوه مى‏دهيم مى‏بينند. البته ما اين كارها را بدون آنكه خود، ظاهر شويم و صرفاً از طريق افرادى كه آلت دستمان هستند، به مرحله اجرا درمى‏آوريم. حتى سناتورها و مقامات عالى‏رتبه غيريهودى، با ما به مشورت مى‏پردازند.

- ميان قوم ما و غيريهوديان تفاوتهاى قابل توجهى از لحاظ استعدادها و توانايى‏ها وجود دارد و همين امر موجب شده است كه قوم برگزيده ما از بالاترين ميزان انسانيت برخوردار باشد و از غيريهوديان متمايز گردد. غيريهوديان گرچه به ظاهر چشمانشان باز است، ولى چيزى نمى‏بينند. به عبارت ديگر، قدرت ابداع ( مگر در زمينه مسايل مادى) ندارند و شايد به همين دليل است كه طبيعت، خودش از قبل مقدر كرده است كه جهانيان را هدايت كنيم و بر آنان حكمروا باشيم.

ما خواستار تسليم بدون قيد و شرطيم

- هنگامى كه حكومت خود را آشكارا آغاز كرديم و زمان شكوهمند حكمروايى‏مان فرارسيد، به تمام قانونگزاران اعلام مى‏كنيم كه قوانين را ساده، مختصر، ثابت و بدون هرگونه تعبير و تفسير وضع كنند تا همگان به راحتى موفق به فهم كامل آنها شوند. مهمترين عاملى كه به قوانين ضمانت اجرايى مى‏بخشد، تسليم بدون قيد و شرط در برابر مقررات است. بدين معنى كه مقامات پايين، از مقامات بالا اطاعت كنند تا امكان هرگونه سوءاستفاده‏ اى از بين برود.

براى كسانى كه بخواهند از مقام خود سوءاستفاده كنند، شديدترين مجازات را درنظر گرفته‏ايم. به علاوه اعمال و رفتار مديران را بادقت نظارت مى‏كنيم. زيرا حركت سريع ماشين دولت در گرو رفتار آنها است. هر نوع اهمال در كار آنها، موجب سستى كار در ساير جاها مى‏شود. لذا، بار ديگر تأكيد مى‏كنم كه حتى يك مورد از اعمال غيرقانونى و سوءاستفاده از مقام را بدون مجازات نمى‏گذاريم.

پس از اينكه مجازاتهاى شديدى در مورد خلاف كارى‏ها اعمال شد، پنهان كردن و ناديده گرفتن اشتباهات از سوى كسانى كه در خدمت دولت هستند، به كلى از بين خواهد رفت و بدين‏سان پايه ‏هاى قدرت دولت محكم شده و شأن و پرستيژ دولت بالا مى‏رود. اگر براى تخلفات جزئى مجازاتهاى سنگين در نظر گرفته نشود، آنهايى كه زمام امور را به دست دارند، از مسير حركت ملت منحرف شده و مسيرهاى دلخواه خود را طى مى‏كنند.

- قضات، مى‏دانند كه بخشودن جرائم و لغزشها به معناى تجاوز به حريم قانون است و اين كار نشانه تلطيف روح و رقت قلب قاضى نيست. گذشت نشان دادن، در زمينه زندگى شخصى، ايرادى ندارد ولى وقتى كه پاى مصالح عموم در ميان است. گذشت نشان دادن جايز نيست.

- سن قضات و كاركنان امور قضايى نبايد از 55 سال متجاوز باشد. دليل نخست، آن است كه افراد سالمند در حفظ عقيده خود خيلى پابرجا و متعصب مى‏باشند. و ديگر آنكه به سختى پذيراى عقايد نو هستند. دليل دوم، آن است كه اعمال اين روش نوعى انعطاف پذيرى به كارهايمان مى‏بخشد و به راحتى مى‏توانيم افرادى را كه كمتر زيرفشارهايمان خم مى‏شوند، عوض كنيم. يعنى كسى كه مى‏خواهد مقام و موقعيتش را حفظ كند، بايد مطيع محض باشد. به طور كلى ما قضاتمان را از ميان كسانى انتخاب مى‏كنيم كه با تعهدات خود آشنا باشند و بدانند كه وظيفه آنها اعمال مجازات و اجراى قانون است نه آنكه رويايى فكر كنند و به ليبراليسم بينديشند. اعمال اين گونه روشها موجب مى‏گردد كه همكارى گروهى بين قضات از بين برود و آنان فقط به منافع دولت كه سرنوشتشان بدان بستگى دارد، فكر كنند.

- امروزه قضات غيرصهيونيست، چون شناخت درستى از رسالت خويش ندارند، بخشودگى‏هاى فراوانى را در مورد جنايات قايل مى‏شوند. البته گناه اين كار به گردن فرمانروايان عصر حاضر است، زيرا در انتخاب قضات دقت كافى به خرج نمى‏دهند و قضات را با مسئوليتهايشان آشنا نمى‏سازند. همانگونه كه حيوانات بچه ‏هايشان را به جستجوى شكار مى‏فرستند، غيرصهيونيستها هم به افرادشان مشاغلى را تفويض مى‏كنند، بدون آنكه علت به وجود آمدن مشاغل را به آنان يادآور شوند. به همين دليل حكومتهايشان به وسيله خود آنان و نيز به سبب مديريت غلط، از درون مى‏پوسد.

- بگذاريد از مثالها وگفتار بالا، درسى ديگر براى حكومت خويش فراگيريم.

- ريشه آزادى‏خواهى را از موسساتى كه مسئوليت تربيت نيروى انسانى براى پستهاى حساس دولت دارند، از بيخ و بن برمى‏كنيم و تصدى‏اينگونه مشاغل و پستها را به كسانى تفويض مى‏كنيم كه به وسيله خود ما تربيت مى‏شوند. ممكن است ادعا شود كه بازنشسته كردن كارمندان سالمند، هزينه ‏هاى سنگين را براى دولت دربرخواهد داشت. در پاسخ بايد گفت كه اينگونه كارمندان مى‏توانند در بخشهاى خصوصى مشغول كار شوند. به علاوه بايد خاطرنشان ساخت كه تمام پولهاى دنيا در دست ما خواهد بود و دولت، ترسى از سنگينى هزينه ‏ها نخواهد داشت.

ما بى‏رحم خواهيم بود

- ما در همه موارد مستبد خواهيم بود و اين استبداد، معقول و منطقى به نظر خواهد رسيد. تمام اوامر و مقررات ما مورد احترام بوده و بدون چون و چرا به اجرا درخواهد آمد. هرگونه شكايتى از سوى ملت ناديده گرفته مى‏شود و وضعى پيش مى‏آوريم كه ريشه همه نارضايى‏ها از بيخ و بن كنده شود. به علاوه براى آنكه چشم همه را بترسانيم، به اعمال مجازاتهاى سنگين دست مى‏زنيم.

- هرگونه پژوهش و فرجام خواهى در زمينه دعاوى حقوقى از سوى متهمان را حذف مى‏كنيم و مجازاتهاى خود را مشمول پژوهش و فرجام ‏خواهى قرار مى‏دهيم. زيرا نبايد اجازه دهيم كه فكر پژوهش و فرجام ‏خواهى در ذهن مردم بوجود آيد. اگر چنين موردى پيش آمد، ما نيز به نوبه خود تقاضاى پژوهش مى‏كنيم. همچنين قضاتى را كه موجب شده ‏ند تا فكر فرجام ‏خواهى در ميان مردم نضج بگيرد، آنان را به خاطر شناخت نادرستشان از قوانين شديداً مجازات مى‏كنيم.

من باز تكرار مى‏كنم. مديران ما هر قدمى كه برمى‏دارند، بايد با نظارت دقيق ما باشد. زيرا براى آنكه مردم از ما راضى باشند، دولت خوب ما بايد كارمندان خوبى هم در اختيار داشته باشد.

- حكومت ما سيماى حكومت پدرشاهى به خود مى‏گيرد كه فرمانروا در آن، نقش پدر و سرپرست مردم را دارد. قوم ما و مردم تحت سلطه ما، فرمانروا را پدر خود مى‏دانند كه از آنها نگهدارى مى‏نمايد و نيازهاى آنان را برآورده مى‏كند و نيز، روابط افراد را با همديگر و با فرمانروا مشخص مى‏نمايد.

به مردم اين فكر را القاء مى‏كنيم كه اگر ملت بخواهد در صلح و آرامش بسر ببرد. بايد فرمانروا را حامى و سرپرست خود بداند و لب به ستايش اغراق ‏آميز وى بگشايد.

هنگامى كه افرادى را براى تصدى پست و شغلى منصوب مى‏نماييم، مردم را متقاعد مى‏كنيم كه صاحبان اينگونه مشاغل و مناصب صرفاً اوامر فرمانروا را اجراء مى‏كنند و از خود قدرت و اقتدارى ندارند. مردم نيز دلخوش خواهند بود كه فرمانروا، زندگى آنها را از هر جهت تأمين مى‏كند. همانگونه كه والدين، نگهدارى و تربيت فرزندان خويش را وظيفه ‏اى براى خود تلقى مى‏كنند.

- همانگونه كه مى‏دانيد، من حكومت استبدادى ‏مان را در دو چيز خلاصه مى‏كنم: حق و وظيفه. يعنى حق اجرا و انجام وظيفه، مسئوليت مستقيم دولتى است كه خود را پدر ملت مى‏داند. چون دولت ما از يك قدرت خاص برخوردار است، حق دارد كه انسان را به اجراى مقررات - همانگونه كه طبيعت آن را مشخص كرده است - يعنى تسليم، وادارد. در اين جهان هر چيزى حالت تسليم را دارد. اگر تسليم آدمى نيست، تسليم اوضاع و احوال محيط يا ويژگيهاى درونى خويش مى‏باشد.

- ما بايد افرادى را كه مرتكب نقض مقررات وضع شده مى‏شوند، مجازات كنيم. زيرا در بطن مجازاتى كه براى ترساندن ديگران اعمال مى‏شود، از لحاظ تربيت و تأديب درس بزرگى نهفته است.

- هنگامى كه پادشاه قوم اسراييل، تاج شاهنشاهى‏اى را كه اروپا به وى تقديم مى‏كند، برسرمقدسش مى‏گذارد، به سمت پدر مردم دنيا منصوب مى‏گردد. به علاوه شمار قربانيانى كه ناچاراً به پيشگاه وى تقديم مى‏شود، خيلى كمتر از شمار كسانى خواهد بود كه در اثر جنون و رقابت بين حكومتهاى غيريهودى قربانى شده‏اند.

- پادشاه قوم ما، در تماس و مشورت مداوم با مردم بوده و از تريبونى كه در اختيار دارد، با مردم سخن مى‏گويد و سخنانش در همان ساعت در سراسر دنيا پخش خواهد شد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:56 توسط سرباز منتظر | |


Power By: LoxBlog.Com